آهنگ
بهار من گذشته عشقم افسانه گشته
ز بس در دوريش من خون دل خوردم خدايا
از اين بیگانگی دل خون شدم مردم خدايا
بهار من گذشته وفا افسانه گشته
اگر او نبود اميدی دگر ندارم
به جهان بجز او خيالی به سر ندارم
چه کنم چه کنم که از او خبر ندارم
خون شد به خدا اين دل ز دست غم ها
هر جا بوده من زير و رو کرده ام
به هر کجا من تو را جستجو کرده ام
با اين رنج و افسانه زندگی
من از خدايم تو را آرزو کرده ام
کنون که اين دل نشسته تنها
نمانده جز غم به سينه ما
چه شد آن محبت به دل های ما خدايا
کنون که اين دل نشسته تنها
نمانده جز غم به سينه ما
چه شد آن محبت به دل های ما خدايا
http://arrojad.blogfa.com