loading...

98music02

یکی بود یکی نبود... زیر گنبد کبود یه جوونی خسته بود که دلش شکسته بود...مثل بارون بهار زار و زار گریه می کرد... گاهی دست خستشو بسوی خدا میکرد...که ای خدای مهربون... خالق هفت آسمون... اونو بی وفا نک

♥حسـ ــین♥ بازدید : 249 پنجشنبه 05 اردیبهشت 1398

یکی بود یکی نبود...

زیر گنبد کبود یه جوونی خسته بود که دلش شکسته بود...

مثل بارون بهار زار و زار گریه می کرد...

گاهی دست خستشو بسوی خدا میکرد...

که ای خدای مهربون...

خالق هفت آسمون...

اونو بی وفا نکن...

از دلم جدا نکن...

دست خستمو بگیر....

تو منو رها نکن....

 

بگو آخه تا به کی باید بشینم سر راش...

بشینم تا اون بیاد که بشنوم یه بار صدای پاش...

مگه اون نمی دونه که دلم پریشونه....

نمیاد تا از چشام...غم عشقو بخونه...

کلاغا از آسمون دارن میرن به سوی لونشون...

دسته های چلچله میرن تا آشیونشون...

ولی من بدون اون چی بگم کجا برم...

با یه قلب نا امید هنوزم منتظرم...

که ای خدای مهربون...

خالق هفت آسمون...

اونو بی وفا نکن...

از دلم جدا نکن...

دست خستمو بگیر....

تو منو رها نکن....







اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
    آرشیو